loading...
arabi
darvish بازدید : 15 دوشنبه 27 آذر 1391 نظرات (0)
ترجمـه درس پنجم: 
آهو و ماه
من شكارچي هستم. به مناطق مختلفي براي صيد حيوانات كمياب سفر مي كنم. در يكي از اين سفرها يك هفته كامل در يكي از جزيره هاي استوايي گذراندم. به دنبال آثار آهويي با شاخهاي زيبا مي گشتم كه در اين منطقه زندگي مي كرد.
در اين صيد يكي ازساكنان جزيره به من كمك مي كرد درحالي كه او به راههاي جنگلهايش آگاه بود.
هنگامي كه خورشيد غروب كرد، زير درختي مشرف به تپه شني نشستيم. …………. نقره اي رنگ ماه ظاهر شد و منظره ي خيلي زيبا و دلنشين دلها را مي ربود.
در آن لحظه يك آهو را ديدم كه به آرامي روي شن راه مي رفت تا اينكه به روي يكي از تپه ها رسيد و سپس نشست. 
- نگاه كن … نگاه كن… اين همان آهو است كه در طول روز دنبال او مي گشتم.به شاخهاي زيبا و گرانبهايش نگاه كن كه مانند نقرهي براق در نور ماه ظاهر شده است.
آهو به وجود ما پي نبرد. پس در نقطه اي ايستاد در حالي كه با تعجب و دقت به ما نگاه مي كرد. پس سلاحم را برداشتم … ولي … دستم نمي پذيرفت… چگونه آهويي را مي كشي كه عاشق زيبايي است همانطور كه تو عاشق آن هستي؟! آهو پناهگاهش را در بين درختان ترك كرد تا اينكه ماه را ببيند و با آن راز و نياز كند سلاح را روي زمين گذاشتم و به دوستم گفتم: نه … اين آهو را نمي كشم. نظر تو چيست؟ پس جواب داد:آفرين بر تو … حق با تو است … 
همانا او حيواني با احساس است كه زيبايي را دوست دارد!


قواعد درس پنجم:
صفت: كلماتي هستند كه درباره ي اسم توضيح مي دهند و در عربي به آنها نَعت گفته مي شود. 
موصوف: به اسمي گفته مي شود كه صفت در باره ي آن توضيح مي دهد و به آن منْعوت گفته مي شود.
صفت به دو شكل به كار برده مي شود: 
1- صفت مفرد 2 ـ صفت جمله و صفيه
صفت مفرد: هر گاه صفت يك اسم باشد آن را صفت مفرد مي ناميم و در چهار مورد از موصوف خود پيروي مي كند.
موارد تبعيت صفت مفرد از موصوف:
الف) در جنس (مذكر و مونث بودن)
ب) در معرفه و نكره بودن
ج) در عدد ( مفرد و مثني و جمع بودن)
د) در اعراب ( رفع و نصب و جر)
مانند: رجل مومن ( رجلٌ : موصوف، مومن : صفت مفرد)
الرجال المؤمنون: ( الرجال: موصوف، المومنون: صفت مفرد)
تلميذاتٌ مومناتٌ : ( تلميذاتٌ : موصوف، مومناتٌ : صفت مفرد)
المعلمين المومنين : ( المعلمين : موصوف، المومنين: صفت مفرد)
شجرهً‌ جميلهً‌: (شجرهً : موصوف، جميلهً : صفت مفرد)
نكته1 : اسم موصول بعد از اسم الـ دار معمولا صفت مفرد مي باشد ومعني ( كه ) دارد .
انا ذلك العبد الـذي حمل معك القربه . 
نكته2 : اسم مشتق الـ دار بعد از اسم اشاره صفت مفرد بشمار مي رود . 
هؤلاء المسلمات مجاهدات في سبيل الله . 
نكته3: اسماءخمسه ذو ـ ذات هرگاه بين دو اسم نكره قرار بگيرند صفت مفرد مي باشند .
هو رجل ذ و علم 
نكته 4: هر گاه موصوف جمع غير عاقل (غير انسان) باشد صفت براي آن مفرد مونث به كار برده مي شود. اگر موصوف جمع غير قابل صفت فقط در معرفه و نكره بودن و اعراب از او پيروي مي كند. 
مثال :
الأعمالُ‌ الصالِحه ( الأعمال: موصوف جمع غير عاقل، الصالحه: صفت مفرد مونث)
كُتُب مفيده: ( كتب: موصوف جمع غير عاقل، مفيده: صفت مفرد مونث)
كلماتٌ جديدهٌ: ( كلماتٌ : موصوف جمع غير عاقل، جديده : صفت مفرد مونث)
2-صفت جمله وصفيـه: به جمله اي گفته مي شود كه بعد از اسم نكره قرار مي گيرد و درباره ي اسم نكره توضيح مي دهد و چون جمله مبني به شمار مي رود اعراب محلي دارد و جمله وصفيه در اعراب از اسم نكره پيروي مي كند.
الساعه كنْزٌ لا ينفـد: (الساعه مبتدا و مرفوع، كنزٌ : اسم نكره و موصوف، خبر، مرفوع-
لاينفــد : صفت جمله و صفيه، محلاً‌ مرفوع)
رأيتُ تلميذاً‌ يقرأُ‌ كتابه‌ : ( رأيت: فعل ماضي، تلميذاً: اسم نكره- موصوف- مفعول به و منصوب،
يقرأ كتابه : صفت جمله وصفيه- محلاً منصوب)
نكته: هر گاه فعل مضارع در يك جمله بعد از فعل ماضي قرار بگيرد فعل مضارع به صورت ماضي استمراري ترجمه مي شود.
رأيتُ رجلاً يهْتِف بِشره : (رأيتُ:فعل ماضي، رجلاً: موصوف، يهتف بشره: صفت جمله وصفيه، محلاً منصوب)

مضاف و مضاف اليه: هر گاه دو اسم در كنار هم قرار بگيرند به طوري كه اسم اول به اسم دوم اضافه شده باشد يعني اسم اول متعلق يا مختص اسم دوم باشد به اسم اول مضاف و به اسم دوم مضاف اليه گفته
مي شود. مضاف هيچگاه ال، تنوين، نون مثني و جمع سالم مذكر نمي گيرد. 
نكته 1: مضاف هيچگاه ال، تنوين، نون مثني، نون جمع سالم مذكر نمي گيرد.
باب‌ الصف (مضاف و مضاف اليه) معلّمو المدرسهِ ( مضاف و مضاف اليه)
نكته2: مضاف اليه هميشه مجرور مي باشد. ( كل مضاف اليه مجرورٌ)
بايد توجه داشت كه مضاف در معرفه و نكره بودن از مضاف اليه پيروي مي كند يعني اگر مضاف اليه معرفه باشد مضاف هم معرفه و اگر مضاف اليه نكره باشد مضاف هم نكره به شمار مي رود.
كتاب تلميذٍ ( مضاف و مضاف اليه نكره)
كتاب التلميذِ (مضاف و مضاف اليه معرفه)
نكته3: گاهي براي يك اسم مضاف اليه و صفت و هر دو با هم به كار برده مي شود كه در آن صورت در فارسي اول صفت و بعد مضاف اليه قرار مي گيرد ولي در عربي اول مضاف اليه و بعد صفت به كار برده مي شود. در بزرگ مدرسه : (مضاف و موصوف- صفت- مضاف اليه)
باب المدرسهِ الكبير: ( مضاف و موصوف- مضاف اليه – صفت)
darvish بازدید : 18 دوشنبه 27 آذر 1391 نظرات (0)
معني درس سوم : كتاب زندگي
علم و دين براي انسان دو بال هستند كه جز توسط آن دو نمي تواند پرواز كند و امت اسلامي همان امتي است كه به سوي كمال و رشد حركت مي كند و او به اين دو بال احتياج دارد.
و اسلام از زمان ظهورش مسلمانان را به انديشيدن و آموختن تشويق كرده است به خاطر اين مسلمانان مقاله ها و كتابهاي متعددي در تمام زمينه هاي فكري و علمي مانند ادبيات و فلسفه و پزشكي و رياضيات و فيزيك و كشاورزي و داروسازي و … تأليف كرده اند.
و قرآن قانوني است براي زندگي روزانه ي ما و كتابي نيست كه درباره ي علمها به طور كامل صحبت كند ولي در آن بعضي اشارات علمي وجود دارد كه علم بشر تاكنون بعضي از آنها را كشف كرده است.
و اكنون بعضي از اين نشانه ها (آيات) را فرا بگير.
اصل جهان: 
همانا آسمانها و زمين بسته بودند پس آن دو را گشوديم.
اصل جهان رازي پيچيده است و آيه درباره ي حقيقت اين كار را در ميان سخنان مختصر و مفيد به جهانيان خبر مي دهد. آسمانها و زمين به هم پيوسته بودند سپس خداوند بين آن دو را جدا كرده است.
محققان در علم نجوم در قرن بيستم به نظريه اي رسيدند كه خلاصه ي آن اين است كه ماده ي اوليه ي جهان جامد بود. سپس انفجار شديدي در آن روي داد و اجزاء آن ماده جدا شد و آسمانها و زمين شكل گرفت.

خورشيد و ماه 
و در آنها (آسمانها) ماه را به صورت نوري و خورشيد را چراغي قرار داد.
كلمه ي سراج (چراغ) به چيزي گفته مي شود كه داراي نور و حرارتي از خودش باشد و كلمه نور به تنها نوري كه در آن حرارتي نيست گفته مي شود.
و آيه مي گويد «همانا ماه نوري را از منبعي غير خودش كه در آن حرارتي نيست ايجاد مي كند. اما خورشيد نوري ذاتي است (فروزان است) پس منبعي براي نور و حرارت مي باشد. 
و انسان حقيقت ماه را نمي شناخت بجز در قرن بيستم (بعد از فرود آمدن اولين انسان بر سطح آن و اكتشاف آن به اينكه آن تنها سياره ي سرد و خاموش است) كه در آن اثري از آب و زندگي نيست و آن نور خورشيد را منعكس مي كند.
چرخش زمين:
و كوهها را مي بيني و آنها را جامد مي شمري در حاليكه آنها مانند ابر مي گذرند.
اگر تو به كوهها نگاه كني گمان مي كني كه آنها ثابت هستند ولي حقيقت غير از آن است.
كوهها از مقابل تو مي گذرند همانطوركه ابرها مي گذرندوعلت آن چرخش زمين و حركت آن مي باشد.
حركت زمين در دوره ي ما بر كسي پوشيده نيست ولي آن حتي قرنهاي اخير بر انسان پوشيده بود.
و داستان مشهور گاليله در اين زمينه است.
اين بعضي اشارات علمي در قرآن كريم بود كه علم تاكنون حقيقت آن را كشف كرده است.
و مي دانيم كه اشارات علمي در ايات قرآن كريم حرفي به خودي خود نيست.
بلكه آنها نشانه هايي است كه راستي ادعاي نزول قرآن از جانب خداوند بزرگ و بلند مرتبه را براي ما ثابت مي كند.
همانا در آن (قرآن) نشانه هايي است براي گروهي كه مي انديشند.



قواعد درس سوم:
1- جمع مونث سالم: به جمع هايي گفته مي شود كه با اضافه كردن (ات) ساخته مي شود. مانند: مؤمنات، تلميذات، آيات، كلمات، مسلمات، صالحات، فراشات.
جمع مونث سالم در حالت رفع و جر اعراب اصلي دارند
يعني در حالت رفع ُ ٌ و در حالت جر ِ‌ ٍ مي گيرند. ولي در حالت نصب اعراب فرعي يا نيابي دارند. يعني در حالت نصب به جاي فتحه، كسره مي گيرند.

نكته: جمعهاي سالم مؤنث هيچگاه فتحه نمي گيرند.
ضمه ( رفع ) ـــ 
(اعراب اصلي)، جارت المعلمات (فاعل و مرفوع به ضمه اصلي)
كسره (جر ) ــــ 
كسره (نصب) ـــــ (اعراب فرعي يا نيابي)، رأيت المعلماتِ (مفعول به و منصوب به كسره فرعي يا نيابي)
الحسنات يذهبن السيئاتِ : الحسنات (مبتدا و مرفوع به ضمه اصلي)، يذهبن (خبر جمله فعليه محلاً مرفوع)، السيئاتِ (مفعول به و منصوب به كسره فرعي)
سمعتُ من المعلماتِ (مجرور به كسره اصلي)
مضاف اليه فاعل
مجرور مرفوع مبتدا 
مجرور به حرف جر خبر 

منصوب مفعول به
مجزوم فعل مضارع مجزوم (نهي)
2- اسم غير منصرف: به اسمهايي گفته مي شود كه هيچگاه تنوين نمي گيرند و در حالت رفع و نصب اعراب اصلي دارند. يعني در حالت رفع ُ (ضمه) و در حالت نصب َ‌ (فتحه) مي گيرند. ولي در حالت جر، اعراب فرعي يا نيابي دارند. يعني در حالت جر به جاي كسره (فتحه) مي گيرند.
جاءتْ فاطمه (فاعل و مرفوع به ضمه اصلي)
رأيتُ فاطمه( مفعول به و منصوب به فتحه اصلي)
سمعتُ مِن فاطمه(مجرور به فتحه فرعي «نيابي»)
رفع، ضمه، ُ 
اعراب اصلي جر، فتحه، َ اعراب فرعي(نيابي)
نصب، فتحه َ 

نكته: اسمهاي غير منصرف عبارتند از:
1- اسم علم مؤنث مانند: فاطمه، مريم ، زينب
2- اسم شهرها و كشورها و رودها (خاص) مانند: اصفهان، ايران، كارون
3- اسم غير عربي (عجم) مانند: ابراهيم، اسماعيل، يعقوب، يوسف، فرعون، اسحاق
4- اسمهايي كه بروزن(افعـل، فعلي، فعـلاء، فعـلان)باشندمانند:اكرم، عطشــی، زهراء ، خضراء- عطشان، سلمان
5- جمعهاي مكسري كه بر وزن مفاعل و مفاعيل و شبيه آندو باشد( جمع هاي مكسري كه حرف سوم آن الف باشد وبعد از آن بيش از يك حرف به كار رفته باشد).
مانند: مساجد، موازين، معابد. شبيه آن، قواعد، حوادث
مفاعِيــل، مفاتيــح، محاريـب شبيـه آن، تفاسير، تواريخ، تلاميذ
6- جمعهاي مكسري كه به الف ممدود (اء) ختم شده باشد. مانند : اشياء، اسماء، علماء، اولياء، فضلاء.
نكته: اسمهاي غير منصرف با دو شرط در حالت جر، كسره مي گيرند و اعراب اصلي دارند :
1- مضاف باشد. 2- ال داشته باشد.
ذهبتُ الي مسـاجد (مجرور به فتحه نيابي «فرعي»)
ذهبتُ الي المسـاجدِ (مجرور به كسره اصلي)
ذهبتُ الي المسـاجد المدينـه. المساجد( مجرور به كسره اصلي و مضاف) المدينه (مضاف اليه و مجرور به كسره اصلي)
پيامبراني كه حرف اول اسم آنها يكي ازاين حروف باشد اسم آنها منصرف است و غير از اينها
غير منصرف مي شوند: 
شش صلمنـه (شيث، شعيب، صالح، لوط، محمد، نوح، هود)
 
darvish بازدید : 16 دوشنبه 27 آذر 1391 نظرات (0)
معني درس چهارم:
زيبايي علم
از ترانه سرايي و بيهوده گويي بپرهيز
و سخن راست و درست (حق) بگو و از كسي كه بيهوده گويي مي كند دوري كن.
تقواي الهي پيشه كن زيرا تقواي الهي 
به دل كسي نزديك نمي شود مگر اينكه او به تقواي الهي رسيده باشد.
كسي كه راه زني مي كند قهرمان نيست همانا كسي كه تقواي الهي پيشه مي كند قهرمان است.
نمرود و كنعان و كساني كه در زمين فرمانروايي مي كردند وعزل و نصب مي كردند كجا هستند.
علم را فرا بگير و تنبلي مكن زيرا خير و نيكي از افراد تنبل بسيار دور است.
از خواب و خيال بپرهيز و علم را فرا بگير زيرا كسي كه 
هدف مطلوب را مي شناسد هر آنچه را كه از دست بدهد كوچك مي شمرد.
با زياد شدن علم، دشمن خار و پست مي شود. زيبايي علم به اصلاح كردن عمل بستگي دارد.
هرگز از اصل و نسب خود سخن مگو
همانا اصل جوانمردي در چيزي است كه بدست آورده است
ارزش انسان به چيزي است كه او را نيكو مي گرداند. 
و انسان از آن كم و بيش بدست مي آورد.
در دنيا آرزوهاي خود را كم كن تا موفق شوي 
زيرا دليل و نشانه ي عقل، كم كردن آرزوهاست.


ترجمه و قواعد عربـي 2 رشته تجربـي و رياضي 

قواعد درس چهارم:
اقسام اسم معرب: اسم معرب به چهار شكل به كار برده مي شود.
1- اسم مقصور: اسمي است كه به الف مقصوره ( ي-ا) ختم شده باشد. مثال: الهدي- الفتي- مستشفي- الدنيا- موسي و … 
2- اسم منقوص: اسمي است كه به ياء ساكن ماقبل مكسور (يعني قبلش كسره باشد) ختم شده باشد. مثال: القاضِي- الباقِي- الماضِي- الليالِي و … 
3- اسم ممدود: اسمي است كه به الف ممدوده (اء) ختم شده باشد. مثل: زهراء- خضراء- ماء- دعاء- سماء- انبياء.
4- اسم صحيح الاخر: اسمي است كه به الف مقصوره و ياء ساكن و الف ممدود ختم نشده باشد. مثل: كتاب، مدرسه، تلميذ، فاطمه، مريم.
اعراب تقديري: هرگاه در اسم معربي علامت اعراب ظاهر نشود يعني نتوانيم علامت اعراب به آخر آن اضافه كنيم آن كلمه اعراب تقديري دارد.
كلماتي كه در مواردي كه اعراب تقديري دارند عبارتند از:
1- اسم مقصور: اسمهاي مقصور در هر سه حالت، رفع، نصب و جر اعراب تقديري د ارد يعني علامت اعراب نمي پذيرند.
رفع
اسم مقصور نصب اعراب تقديري
جر
الدنيا مزرعه الآخره: الدنيا(مبتدا و تقديراً مرفوع)، مزرعه(خبرو مرفوع به ضمه اصلي) 
الآخره (مضاف اليه و مجرور به كسره اصلي)
جاء الفتي (فاعل و تقديراً مرفوع) رأيتُ الفتي (مفعول به و تقديراً منصوب)
سمت مِن الفتي (تقديراً مجرور)
نكته: هر گاه اسم مقصور نكره و يا بدون ال باشد در هر سه حالت رفع و نصب و جر الف مقصوره (ي) آن حذف مي شود و به جاي آن تنوين نصب ــــًــــ مي گيرد.
مثال: هـدي – فتي – جاء فتي (فاعل و تقديراً مرفوع)
رأيتُ فتي (مفعول به و ظاهراً منصوب به فتحه اصلي) سمعتُ من فتي ( تقديراً مجرور)
2-اسم منقوص: اسمهاي منقوص در حالت رفع و جر اعراب تقديري دارند ولي در حالت نصب اعراب ظاهري و اصلي دارند يعني در حالت نصب فتحه مي گيرند.
رفع
اسم منقوص جر اعراب تقديري
نصب اعراب ظاهري و اصلي
جاء القاضِي (فاعل و تقديراً مرفوع) رأيتُ القاضِي (مفعول به و منصوب ظاهراً به فتحه اصلي
سمعت من القاضِي (تقديراً مجرور)
نكته: هر گاه اسم منقوص بدون ال و يا نكره باشد و در حالت رفع و جر ياء ساكن آن حذف مي شود و به جاي آن تنوين جر مي گيرد ولي اعرابش تقديري است. ولي در حالت نصب ياء آن حذف نمي شود و اعراب اصلي و ظاهري دارند.
معرفه نكره
القاضِي قاضٍ
الباقِي باقٍ
مانند: جاء قاضٍ (فاعل و تقديراً مرفوع) رأيتُ قاضياً (مفعول به و ظاهراً منصوب به فتحه اصلي)
سمعتُ من قاضٍ (تقديراً مجرور)
3-اسمي كه به ضمير متصل متكلم وحده (ي) اضافه شده باشد. در هر سه حالت رفع و نصب و جر داراي اعراب تقديري مي باشند.مانند:
جاء معلمي (معلم: فاعل و تقديراً مرفوع، ي: مضاف اليه و محلاً مجرور)
رأيت معلمي (معلم: مفعول به و تقديراً منصوب، ي: مضاف اليه و محلاً مجرور)
قلتُ لمعلمي ( معلم: تقديراً مجرور، ي: مضاف اليه و محلاً مجرور)
نكته: هر گاه اسماء خمسه به ضمير متصل متكلم وحده (ي) اضافه شده باشد در هر سه حالت رفع و نصب و جر اعراب تقديري دارد. مثال:
رجع ابي إلي المدينهِ : (أب: فاعل و تقديراً مرفوع، ي: مضاف اليه و محلاً مجرور)
سمِعتُ من أبي : (أب: تقديراً مجرور، ي: مضاف اليه و محلاً مجرور)
darvish بازدید : 22 دوشنبه 27 آذر 1391 نظرات (0)

رجمــه درس دوم:
در خدمت نيازمندان
هوا گرم است و مردم در خانه هايشان هستند. علي (ع) سوي بازار خارج شد. اكنون خارج مشو . آفتاب سوزان است. نه… شايد نيازمندي كمك بخواهد. و در راه … 
سنگين است… سنگين است. ولي چاره اي نيست. … كودكان گرسنه هستند. تشنه هستند. چه كار كنم. پس علي (ع) به او نگاه كرد. پس آمد و مشك را از او گرفت. پس آن را به خانه اش برد… و از او درباره ي (وضعش) حالش سؤال كرد. علي بن ابي طالب همسرم را به سوي مرزها فرستاد. و بعد از چند روز خبر وفات او را شنيديم! و من و كودكان يتيمي دارم و چيزي ندارم. پس نياز و ضرورت مرا به كار كردن براي مردم وادار كرده است.
علي (ع) با ناراحتي سوي دارالحكومه (مركز خلافت) رفت و سبدي برداشت كه در آن غذايي بود. پس برگشت و در زد… 
-چه كسي در را مي كوبد؟
- من همان بنده هستم كه مشك را با تو آورد، در را باز كن. همانا همراه خودم چيزي براي كودكان دارم. 
- خداوندا تو راضي باش بين من و بين علي بن ابي طالب قضاوت كن. 
علي (ع) وارد شد و گفت: همانا من بدست آوردن ثواب را دوست دارم. پس از بين اين دو كار انتخاب كن: آماده كردن نان يا بازي با كودكان.
- من براي تهيه نان از تو توانا ترم. پس تو با كودكان بازي كن.
پس علي (ع) به سوي دو كودك كوچك رفت و بين آن دو قرار گرفت و خرما را در دهان آن دو مي گذاشت در حاليكه به هر يك از آندو مي گفت: 
-اي پسرم! علي ابن ابي طالب را به خاطر آنچه در كارت گذشته است حلال كن.
-برادرم، تنور را روشن كن. خداوندا خير و ثواب خودت را بر اين مرد فرو ريز ، واي، علي ابن ابي طالب ، چگونه؟! 
او به وضع محرومين توجه نمي كند… ما محروم هستيم ولي او … !
پس علي (ع) اقدام به روشن كردن آن كرد. پس هنگامي كه آنرا روشن كرد گفت: 
-اي علي بچش! اين است پاداش كسي كه بيچارگان و يتيمان را فراموش مي كند.
در آن لحظه زني آمد و خليفه مسلمانان را ديد و تعجب كرد!
-واي بر تو، آيا مي داني او كيست؟ او امير مؤمنين است. 
-واي بر من، چه كار كنم؟ 
پس به سوي او رفت در حالي كه عذرخواهي مي كرد.
- شرمنده ام، شرمنده ام. ببخشيد، معذرت مي خواهم، اي امير مؤمنين. ببخشيد.
- نه، نه. بلكه من از تو شرمنده هستم، به خاطر آنچه در كارت كوتاهي كرده ام.


قواعد درس دوم:
اعراب: به حركت حرف (كلمات) آخر كلمات معرب، اعراب گفته مي شود. 
معرب: به كلماتي گفته مي شود كه حركت حرف آخر آنها در شرايط مختلف تغيير مي كند.
اعراب به سه شكل به كار برده مي شود: 
1 ـ اعراب محلي 2 ـ اعراب ظاهري 3 ـ اعراب تقديري
1- اعراب محلي : در كلمات مبني كه حركت حرف آخر كلمه تغيير نمي كند اعراب محلي مي باشد. اعراب محلي در موارد زير به كار برده مي شود:
الف) كلمات مبني 
ب) جمله ( خبر جمله - حال جمله - صفت جمله وصفيه )
ج) خبر شبه جمله (جار و مجرور و ظـرف زمان و مکان ) . جمله و شبه جمله مبني به شمار مي رود.
مانند:
هولاء تلميذات: هولاء (مبتدا، محلاً مرفوع)، تلميذات‌ (خبر، مفردو مرفوع به ضمه اصلي، اعراب ظاهري) 
جاء اولئك: اولئك (فاعل، محلاً مرفوع)
الله ارسل رسوله انتِ في الصّف
مبتداو مرفوع خبر جمله فعليه مبتدا خبر شبه جمله(جارو مجرور)
اعراب ظاهري محلاً مرفوع محلاً مرفوع محلاً مرفوع
رأيتها: رأي(فعل)، تَ (فاعل، ضمير، محلاً مرفوع)، ها (مفعول به، محلاً منصوب)

حروف جر: في- من – الي- علي – بــ - لـِ – عن – ك – حتّــي – واو قسـم.
عليــك : علــي (حرف جر)، ك (محلاً مجرور)
الكتاب فـوق المنضــده: الكتـاب (مبتـدا، محلاً مرفوع)، فــوق المنضــده (خبر شبه جمله، محلاً مرفوع)
2- اعراب ظاهري: هر گاه علامت اعراب در آخر كلمات معرب ظاهر و آشكار باشد آن را اعراب ظاهري مي نامند و به دو شكل به كار برده مي شود.
الف) اعراب اصلي ب) اعراب فرعي (نيابي)

الف) اعراب اصلي :هر گاه كلمه اي در حالت رفع (ضمه ُ‌ ٌ ) و در حالت نصب (فتحه َ‌‌ ً ) و در حالت جر ( كسره ِ ٍ ) و در حالت جزم ( سكون ْ ) داشته باشد داراي اعراب اصلي مي باشد.
رفع، ضمه ، ُ ٌ‌ مشترك بين اسم و فعل مضارع
نصب، فتحه َ ً 
علامت اعراب اصلي جر، كسره ، ِ ٍ فقط اسم
جزم، سكون ، ْ فقط فعل مضارع
مانند: لـم يكْتُبْ التلميــذُ الدرس في البيت.
لم يكتب (فعل مضارع و مجزوم به سكون «حذف ضمه»، اعراب اصلي)
التلميذ (فاعل و مرفوع به ضمه اصلي ) الدرس: (مفعول به و منصوب به فتحه اصلي)

في البيت: (مجرور به كسره اصلي) لا تقـــل الكـــذب. لا تقــل: (فعل مضارع مجزوم به سكون «حذف ضمه» اعراب اصلي)الكــذب: (مفعول به و منصوب به فتحه اصلي)
نكتــه : در فعلهاي مبني براي مشخص كردن نوع مبني به سومين حرف اصلي فعل نگاه مي كنيم و با توجه به علامت سومين حرف اصلي نوع مبني آنها را مشخص مي كنيم .
مبني بر سكون : ذهبتَ – يذهبن – ذهبْتِ 

ب) اعراب فرعي يا نيابي: هر گاه كلمه اي در حالت رفع، نصب، جر و جزم به جاي علامات اعراب اصلي از حروف يا حركات ديگري استفاده كند داراي اعراب فرعي يا نيابي مي باشد و شامل موارد زير مي باشد.
1 ـ اسم مثني 
2 ـ اسم جمع سالم مذكر 
3 ـ اسماء خمسـه
4 ـ اسماء جمع سالم مؤنث 
5 ـ اسم غير منصرف
اسم مثني: به اسمهايي گفته مي شود كه بر دو تا دلالت داشته باشند و با اضافه كردن «ان-ين» ساخته مي شوند و هميشه داراي اعراب فرعي يا نيابي مي باشند. به اين صورت كه در حالت رفع ( الف) و در حالت نصب و جر ( ياء) مي گيرند.
نكته 1- «ن» در اسمهاي مثني علامت اعراب نمي باشد و هنگام مضاف واقع شدن «ن» مثني حذف مي شود. مانند: جاء التلميذان (فاعل و مرفوع به الف نيابي)
رأيت التلميذين ( مفعول به و منصوب به ياء نيابي)
سمعت من التلميذين( مجرور به ياء نيابي) 
جاء اخواك (فاعل و مرفوع به الف نيابي)
نكته2- ياء درصورتی علامت نصب است كه قبل از آن اسم حرف جربه كار نرفته باشدوآن اسم مضاف اليه نباشد ياء در صورتي علامت جراست كه قبل از آن حرف جر به كار رفته باشدو مضاف اليه باشد.
2-اسم جمع سالم مذكر: جمعهايي كه با اضافه كردن (ون‌ ـ ين ) ساخته مي شوند و هميشه داراي اعراب فرعي يا نيابي هستند يعني در حالت رفع (واو) و در حالت نصب و جر (ياء) مي گيرند.
جاء المعلمون (فاعل و مرفوع به واو نيابي)
رايت المعلمين ( مفعول به و منصوب به ياء نيابي)
سمعت من المعلمين (مجرور به ياء نيابي)
نكته: «ن» در جمع سالم مذكر علامت اعراب نمي باشد و هنگام مضاف واقع شدن حذف مي شود.
جاء معلموهم (فاعل و مرفوع به واو نيابي)
المعلمون + هم معلموهم

3- اسماء خمسـه: عبارتند از: أب، أخ، ذو، فـــو، حــم.
چون اين اسمها در اعراب مانند هم به كار مي روند و علامت اعرابشان يكسان است اسماء خمسه ناميده مي شوندومعمولاً‌ درجمله به اسم ديگري اضافه مي شونديعني مضاف واقع مي شوندو داراي اعراب فرعي يا نيابي هستند. به اين صورت كه در حالت رفع، (واو) و در حالت نصب (الف) و در حالت جر (ياء) مي گيرند. مانند: جاء أبــوك (فاعل و مرفوع به واو نيابي) رأ‌يتُ أبـاك (مفعول به و منصوب به الف نيابي)
سمعت من أبيـك (مجرور به ياء نيابي)
نكته 1 = هرگاه اسماء خمسـه مضاف به ضمير متكلم وحده در هر سه حالت (رفع – نصب – جـر ) اعراب تقديري 
دارند : جاء أبــي رأيت أبـــي سلمت علي أبـــي 

نكته 2: دراسمهاي مثني وجمع سالم مذكرواسماء خمسه چون علامت اعراب آنها حروف مي باشدبه آنها اعراب به حروف گفته مي شود ولي در اسمهاي جمع سالم مؤنث و اسم ضمير منصرف چون علامت اعراب حركت مي باشد به آنها اعراب به حركت گفته مي شود.
 


darvish بازدید : 15 دوشنبه 27 آذر 1391 نظرات (0)
جمه و قواعد در وس عربـي2                            سال دوم دبيرستان

ترجمـه درس اول
پروردگارا،
پروردگارا سينه ام را براي من بگشا.
و كارم را براي من آسان گردان. 
و گره را از زبان من بگشا.
تا سخنم را بفهمند.
خداوندا، مرا از تاريكيهاي خيال بيرون بياور.
و مرا با نور فهم و دانش گرامي بدار.
خداوندا، درهاي رحمتت را بر ما بگشا.
و گنجينه هاي علومت را بر ما بگستران.
پروردگارا،
پروردگارا، آسان بگير و سخت مگير.
خداوندا دلم را شاد گردان.
خداوندا براي من بسوي محبت خودت راهي آسان نشان بده.
خداوندا، در عقل من براي شيطان راهي، و در كار من براي باطل راهنمايي قرار مده.
خداوندا اطاعت كردن خودت را به ما الهام كن و ما را از نافرماني نسبت به خودت دور كن.
به رحمت خودت اي مهربانترين مهربانان.
قواعد درس اول:
اسم نكره: به اسمهايي گفته مي شود كه براي ما ناشناخته و نا آشنا باشند و علامت آن معمولاً تنوين است. تنويــن ــــــــ . مثال: رجل - ‌إمرأه‌ - كتاباً‌ - شجره‌ .
نكته ا- در اسمهاي مثني و جمع سالم مذكر كه تنوين نمي گيرند هر گاه «ال» نداشته باشند و «ن» آنها حذف نشده باشدوبه اسم معرفه اضافه نشده باشند نكره مي باشد. مثال: رجلان – رجلين- معلمون – معلمين . 
نكته 2- بعضي از اسمهاي اشخاص مذكر تنوين مي گيرند ولي نكره نيستند و معرفه مي باشند. 
مثال : محمــد – علياً – سعيد .
نكته3- اسم غير منصرف با شرطي نكره هستندكه : 
1= مضاف به معرفه نباشد 2 = اسم علم نباشد 3 = الـ نداشته باشنـد 
اسم معرفه: به اسمهايي كه براي ما شناخته شده و آشنا باشند و به شش دسته تقسيم مي شوند.
اقسام معارف: 
1- اسم علم 2 ـ ضمير 3 ـ اسم اشاره
4 ـاسم موصول 5 ـ معرفه به ال (ذواللام) 6 ـ معرفه به اضافه
معارف شش بود، مضمر. اضافه علم، ذواللام، موصول. اشاره.
اسم علـم: به اسمهايي گفته مي شودكه مخصوص يك شخص يا يك مكان و يا يك شيء بخصوص باشد. مانند : 
محمد‌ - فاطمه – ايران- اصفهان- كارون-
منصرف غير منصرف

نكته ا- به اسمهايي که مي توانند تنويــن بگيرندمنصرف وبه اسمهايي كه هيچگاه تنوين
نمي گيرندغيرمنصرف گفته مي شود .) در درس سوم درباره اسم غيـر منصرف بطور کامل می خوانيم .)
نكته2-دربين اسمهاي علم فقط بعضي ازاسمهاي اشخاص مذكركه حروف اصلي عربي دارندتنوين ميگيرندوبقيه اسمهاي علم تنوين نمي گيرند.
نكته 3- اسم علم به دو شكل بكار مي رود:
الف) اسم علم مفرد: به اسمهايي گفته مي شود كه از يك جزء تشكيل مي شوند.
مثال: مريم- دمشق
ب) اسم علم مركب: به اسمهايي گفته مي شود كه از دو جزء تشكيل مي شوند.
مثال: عبدالله : عبد + الله ابوطالب: ابو +طالب === مركب اضافي
مضاف مضاف اليه مضاف مضاف اليه
الحجــر الاسـود مركب وصفی
موصوف صفت
2- ضمير:
ضمير به دو شكل به كار مي رود:
1- ضمير منفصل 2- ضمير متصل.
1- ضمير منفصل: اين ضمير خود نيز به دو شكل تقسيم مي شود:
الف) ضمير منفصل رفعي (مرفوع): ضميرهايي هستند كه در اول جمله قرار مي گيرند و مبتداي جمله مي باشند و چون مبتدا مرفوع است به اين ضميرها نيز رفعي (مرفوع) گفته مي شوند. 

ضمير منفصل رفعي عبارتنداز: 
غائب مخاطب متکلـم
مذکر مونث مذکر مونث متکلم وحده
مفرد هــو هـــی أنت أنت أنا
مثنـی هما هما انتما انتما متکلـم مع الغير
جمـع هم هــن انتم انتن نحـن
نكته : هرگاه مبتدا و خبر معرفه باشند معمولا بين آنها ضمير منفصلي قرار مي گيرد كه به آن ضمير فصل يا عماد گفته مي شود و محلي از اعراب ندارد . مانند : الله هــو السميع اولئك هــم المفلحون 
ب) ضمير منفصل نصبي (منصوب): ضميرهايي هستند كه در جمله مفعول به مي باشند و چون مفعول به منصوب است به اين ضميرها نيز نصبي يا منصوب گفته مي شود و عبارتند از :
غائب مخاطب متکلـم
مذکر مونث مذکر مونث متکلم وحده
مفرد اياه‌ اياهـا اياک اياك ايای 
مثنـی اياهما اياهما اياكما اياكما متکلـم مع الغير
جمـع اياهم اياهن‌ اياكم اياكن ايانـا
2- ضمير متصل: ضميرهاي متصل نيز به دو شكل به كار مي روند:
الف) ضمير متصل رفعي (مرفوع): ضميرهايي هستند كه فقط به فعل اضافه مي شوند و جزء فعل مي باشند و نشان دهنده ي صيغه ي فعل هستند كه به آنها ضمير متصل فاعلي يا بارز يا متصل رفعي گفته مي شود.و عبارتنداز:
فعل ماضي ا- و- ن- ت – تما- تم – ت –تن - ت – تا
فعل مضارع و امر ا- و- ن- ي-
مثال: ذهبا – ذهبــوا- ذهبنـا فعل ماضي
مثال: يذهبان – يذهبـــون – تذهبيــن –تذهبـن فعل مضارع 
مثال : إذهبــا ـ إذهبــوا ـ إذهبــی ـ إ ذهبــن == امر
نكته 1- «نون» در صيغه هاي مثني و جمع مذكرو مفرد مؤنث مخاطب علامت مرفوع بودن فعل مضارع
مي باشد و ضمير بشمار نمي رود .
ب) ضمير متصل نصبي و جرّي كه عبارتند از : 
غائب مخاطب متکلـم
مذکر مونث مذکر مونث متکلم وحده
مفرد ه‌ هـا ک ك ی 
مثنـی هما هما كما كما متکلـم مع الغير
جمـع هم هن كم كن نـا
نكته 1- هر گاه اين ضميرها به آخر فعل و حروف مشبهه بالفعل اضافه شوند ضمير متصل نصبي هستند اگر به فعل اضافه شوندمفعولاً‌ به و محلاً منصوب هستند واگر به حروف مشبهه اضافه شوند اسم حروف مشبهه و محلا منصوب مي باشند .
مثال: اَعْرفِــک شاهد نا
فعل مفعولاً به و محلاً منصوب (ضمير متصل نصبي)
نكته 2- هر گاه اين ضميرها به آخر اسم و يا حرف جر اضافه شوند ضمير متصل جرّي مي باشند. اگر به اسم اضافه شوند مضاف اليه و اگر به حرف جر اضافه شوند محلاً مجرور به حرف جر مي باشند.
حروف جر: في- من – الي- علي – بــ - لـِ – عن – ك – حتّــي – حاشا – كلا - واو قسـم .........
واو قسم مثل: و العصر - و التين و الزيتون منك: من ك

حرف جر مجرور به حرف جر حرف جر مجرور به حرف جر
جار و مجرور جار و مجرور
3- اسم اشاره: به دو شكل به كار مي رود. 
الف) اسم اشاره به دور:
مذكر مونث معني
مبني مفرد ذلك تلك آن
معرب مثني ذانك-ذينك تانك-تينك آندو
مبني جمع اولئك اولئك آنان-آنها



ب) اسم اشار ه به نزديك:
مذكر مونث معني
مبني مفرد هذا هذه اين
معرب منثي هذان- هذين هاتان- هاتين ايندو
مبني جمع هولاء هولاء اينان- اينها
نكته 1- اسمهاي اشاره هولاء و اولئك فقط براي جمعهاي عاقل (انسانها) به كار برده مي شوند و براي جمعهاي غير عاقل (غير انسانها) از هذه و تلك استفاده مي شود. (براي جمعهاي غير عاقل يا غير انسانها از قواعد مفرد و مونث استفاده مي كنند. يعني، ضمير، فعل، اسم اشاره، اسم موصول، مفرد و مونث به كار برده مي شود.) مثال:
تلاميذ – معلمون – معلمات
هولاء – هولاء – هولاء (جمع عاقل، انسانها)
اولئك – اولئك – اولئك 
نكته 2 - اسم( الـ ) دار بعد از اسم اشاره اگر جامد باشد عطف بيان و اگر مشتق باشد صفت مفرد مي باشد
هولاء التالميذ (عطف بيان ) هولاء المعلمون (صفت مفرد ) 
4- موصول: به دو شكل به كار مي رود: 
الف) اسم موصول خاص كه عبارتند از: 
مذكر مونث 
مبني مفرد الذي التي كسي كه
معرب مثني الذان- الذين التان – التين كساني كه 
مبني جمع الذين الّاتي كساني كه
ب) اسم موصول عام (مشترك) : براي عاقل (انسانها)، مــن كسي كه، آنكه 
براي غير عاقل (غير انسان)، ما چيزي كه، آنچه
نكته ا- به جمله اي كه بعد از اسم موصول قرار مي گيرد، جمله ي صله (صله ي موصول) گفته مي شود. 
در جمله صله ضمير ي بكار برده مي شود كه به اسم موصول برمي گردد و به آن ضمير عائد 
گفته مي شود . مانند: الله هو ا لــذي ارسـل رسوله با لهدي
اسم موصول صله ( صله ي موصول)

نكته 2= اسم موصول بعد از اسم الـ دار اگر به معني ( كه ) باشد صفت مفرد مي باشد . 
هذا هـو الظبــي الــذي فتشت عنـه طـول النهـار . 
5- معرفه به الـ (ذواللام): هر گاه نكره اي با «ال» به كار برده شود به معرفه تبديل مي شود كه به آن معرفه به ال (ذواللام) گفته مي شود و هيچگاه تنوين نمي گيرند. مثال: ال+ كتاب‌ = الكتاب الرجل ، الشجره و … يعني اگر ال را برداريم نكره مي شود.
6 ـ معرفه به اضافه: هر گاه اسم نكره اي به اسم معرفه اي اضافه شود اسم نكره به معرفه تبديل
مي شود كه به آن معرفه به اضافه گفته مي شود . مثال:
كتاب + التلميذ كتــاب التلميــــذ 
معرفه به اضافه معرفه به ال (مضاف و مضاف اليه)
نكته ا: معرفه به اضافه يا مضاف ، هيچگاه ال- تنوين- نون مثني و نون جمع مذكر سالم نمي گيرد. مثال:
اخوانِ + كم اخـواكـم 
اخوينِ‌ + كم اخويـكم
معلمون + المدرسه معلمـو المدرسه 
معرفه به اضافه معرفه به ال (مضاف و مضاف اليه)
( مضـاف در معرفه و نکــره بودن از مضـاف اليــه پيــروی دارد به اين صورت که اگـر مضاف اليـه معـرفه باشد مضاف هم معـرفه و اکـر مضاف اليـه نکــره باشــد مضاف هــم نکــره می باشد .) 
کتاب معلــم کتاب المعلــــم

 
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 5
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 7
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 3
  • بازدید ماه : 3
  • بازدید سال : 21
  • بازدید کلی : 462